4ƁЄƧƬ ƑƦƖЄƝƊƧ
4ƁЄƧƬ ƑƦƖЄƝƊƧ
شخصی
قسمت هشتم

~کیارش~

خوبه گوشیامونو رو سایلنت گذاشته بودیم و اگر نه تا الان خرخرمونو جویده بودن

.............................................................................................................................

پسرا هر کدوم توی کمد هر اتاق قایم شده بودند

راشا که توی کمد بود با دیدن اس کیارش تعجب کرد مگه اون کجا بود؟؟؟

از کیارش پرسید : کجایی تو ؟؟؟؟

-          کمد

راشا : منم توی کمدم

-          آرتیمان چی؟؟؟

راشا: فک کنم اونم توی یکی از اتاقا بود

-          اونم توی کمده؟؟؟ وای

~کیارش~

توی کمد بودم  وای خدا اگه کمد رو باز کنه چی ؟ صدای در اتاق که اومدم به خودم لرزیدم یکی از اون دخترا بود

وای کیا یکم خودت رو جمع و جور کن خجالت بکش مرد گنده

دختره داشت با خودش صحبت میکرد : امروز تولدته دیووونه دیدی برات چیکار کردم مطمئنم شاخ در میاری

انگار داشت سمت کمد میومد خودمو جمع کردم عقب و عقب تر رفتم جوری که منو نبینه لامصب این هیکلو چیجوری قائم کنم اخه هووووف

در کمد رو باز کرد و گفت : حالا یاسی خانوم چی بپوشه که ناس بشه؟؟؟؟

       توی دلم داشتم ریسه میرفتم دوباره گفت : آها یه دامن کوتاه با یه تاپ خیلی خوب میشه

حالا چه رنگی بپوشم و یهو داد زد : دایااااااااااااااااااان

صدای دختری که اسمش دایان بود اومد : بله؟؟؟؟؟

من چهارتا دامن کوتاه دارم رنگاش مشکی , صورتی بی حال ، قهوه ای و نقره ای با شیش تا تاپه قرمز، مشکی ، کرمی ، صورتی پررنگ ، سرمه ای ... کدوم رو با کدوم بپوشم؟؟؟؟

-          - دامن قهوه ای رو با تاپه کرم با اون کفشای قهوه ایت که دختر داییت برات خریده. خیلی خوب می شه

-          راست میگی مرسیییییی

واااااااااااااای خدا اینا چقدر لباس دارن داشتم خفه میشدم ، باز خوبیش این بود که دیده نمی شدم ، لباساشو داشت ور میداشت همون دختره دایان صداش کرد و گفت : یاسی تارا چند سالش میشه ؟؟؟

یاس هم گفت : 24

خوبه متوجه نشد در کمد دیواری رو نیم باز گذاشته بود طوری که نیمه اتاق دیده می شد

داشت لباساشو عوض می کرد برای این که نبینمش سرمو انداختم پایین به آرتیمان اس دادم : دیوونه دیدی چیکار کردی ؟ کم مونده بود جامو خیس کنم

بعد از چند لحظه آرتیمان اس داد : اولا دیووونه خودتی ، دوما چرا جاتو مگه ایزی لایفت رو نبستی؟؟؟؟ راستی کجایی؟

من :ایزی لایف رو گذاشتم تو ببندی نه که اوضات بیریخته واس همون .... تو کمد دیواری ام ... دختره داره لباسا رو این ور اون ور می کنه منو ببینه چی؟؟

آرتیمان :نمی دونم

من : تازه داره لباس عوض میکنه

آرتیمان زود جواب داد : نگاش کردی ؟؟؟؟ خخخخخ

من : گمشو بابا پسره منفی

آرتیمان : بابااااااااا مثبت

مثله اینکه لباساشو عوض کرده بود سرمو آوردن بالا ولی خب این عوض کرده یا نکرده چه فرقی داشت باهم؟؟؟

لباسای این دوره زمونه لباس نیست که

رفت جلوی آینه شروع کرد به فر دادن موهاش

نفسمو دادم بیرون و با خودم گفتم : شروووووووع شد تا بخواد تموم شه آرایشش شب شده

فر دادن موهاش تموم شد یه گل سر کوچولو زد به سرش و یه رژ که نمی زد سنگین تر بود والا اصلا تغییری ایجاد نکرد تو صورتش

هووووووووی کیا خودتو جمع کن خیلی هیز شدی

تازه به خودم اومدم

~راشا~

گرمم شده بود داشتم می پختم نزدیک بود آب پز شم یهو در کمد باز شد یه گوشه کمد کز کرده بودم تا دیده نشم ای خدا

یکی از لباساشو برداشت و با خودش گفت : معرکه می  شه یه تیپ مشکی بزنم حال کنم .

سرم رو گذاشتم رو زانوم نمی خواستم ببینمش . درسته حس انتقام یه جوری منو فرا گرفته بود اا این یکی رو نمی تونم حتی شاید وقتی فیلم خونشون رو داشتیم ضبط می کردیم هم نگاه نکنم

دختره اسمش دایانا بود اره اره دایانا بود ، غرور اون از همه ی دوستاش بیشتره طوری که به پسرا دست نمی ده اینو آرتیمان گفته بود گفت توی خیابون می زنه به ماشینش اما وقتی آرتیمان دستش رو دراز میکنه دسته آرتیمان رو نمیگیره وا جالبه ها ، نمی خوام غرورش رو خراب کنم اما اون با غرور من بازی کرد وای خدا چه دو راهی سختیه

نباید غرورشو بشکنم

نباید

سرمو انداختم پایین تا کارش تموم شه ، کنجکاو شده بودم ببینم چه شکلی شده

اما بازم سرمو تکون ندادم رفت جلوی آینه مثله اینکه داشت موهاشو درست می کرد . سرو بالا آوردم یه دید زدم داشت خودشو توی آینه تماشا می کرد خیلی ناز شده بود بس کن راشا خوشگلی اون چه ربطی به تو داره احمق

وای آرایش نکرده بود ولی بازم خوشگل بود مگه می شه ؟ خاک تو روحت راشا بسه ندیده ای مگه سرتو بنداز پایین چلغوز سرمو پاین انداختم

تو دلم خندیدم نه که تا حالا زیاد دیده بودم خخخخ

 وای خدا کمکم کن ... ای بابا کی از این جا می ریم دارم دیوونه می شم

به آرتیمان اس دادم به محض این که ساعت 2 شد یواشکی جیم شیم فهمیدی آقای نقشه کش ؟

آرتیمان جواب داد : منم دارم میمیرم باشه بابا به کیارشم میگم


ادامه مطلب

نظرات شما عزیزان:

نازنین
ساعت12:39---14 فروردين 1394
یا خدا..اصلا باورم نمیشه..هیچی دیگه به فنا رفتن اینا..
بابا نکنین این کارارو خوبیت نداره ها..
هوی پسرای هیز اگه الان اینجا بودین چشاتونو از کاسه درمیاوردم..
منم تولد میخواممممممممممممم...منم دعوت کنین دیگه..
ابجی شدیدا قشنگ ولی حرص درار بود این پارتش..من برم بعدی..ماچچچچچچ
پاسخ:اررررررره ولی هنوز مونده خودت رو کنترل کن


نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:






. . پنج شنبه 13 فروردين 1394 . 23:49
ABOUT

قدم رنجه فرمودید که اومدید وب ما :) این وب یه جور یادگاری دوستانه است و با عشق دوستانه درست شده .. چند وقته مشغله هامون زیاد شده دیر به دیر اپ می کنیم وبمون رو. ولی خب امیدوارم بازدید بیشتر شه یا حداقل همین روال بازدید رو داشته باشیم و کمتر نشه منتظر نظر ها خوشملتون هستیم . تبادل لینک هم می کنیم ^ـــــــ^ کپی هم می کنید بدون ذکر منبع حداقل یه نظر بذارید. و در اخر امیدوارم لحظات خوشی رو در وب ما سپری کنید با تشکر فراوان: (بهار.نازنین.عاطفه.پرنیا) ❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤ وقتی تنها میشوی بدان خدا همه را بیرون کرده تا با تو تنها باشد...
OTHER

<-PollName->

<-PollItems->

آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 36
بازدید دیروز : 0
بازدید هفته : 36
بازدید ماه : 94
بازدید کل : 72567
تعداد مطالب : 141
تعداد نظرات : 320
تعداد آنلاین : 1



















کد متحرک سازی عنوان وب

دریافت کد ِافکت تصاویر